زائویی پشت سر زائویی دیگر. دردها رفته رفته بیشتر آشکار می شوند.و زن ها، تن به دردهای بی امان می دهند… « ماما» در این لحظه های پراضطراب و شورانگیز وارد این صحنه نمایش بی بدیل و سرنوشت ساز می شود. اینجا است که دستان پرتوان « ماما» اهمیتی حیاتی می یابد. گویی زندگی با کمک بندبند انگشتان دست او است که جاری می شود…

 

زائویی پشت سر زائویی دیگر. دردها رفته رفته بیشتر آشکار می شوند.و زن ها، تن به دردهای بی امان می دهند…
« ماما» در این لحظه های پراضطراب و شورانگیز وارد این صحنه نمایش بی بدیل و سرنوشت ساز می شود. اینجا است که دستان پرتوان « ماما» اهمیتی حیاتی می یابد. گویی زندگی با کمک بندبند انگشتان دست او است که جاری می شود…
تپش قلب نوزاد، طنین یک زندگی تازه را به ماما نوید می دهد… فریادها بلند و بلندتر می شود…

من آن روز، بارها فریادهایشان را شنیدم. در آغاز نمی دانستم برای تهیه گزارشی به مناسبت روز جهانی ماما باید از کجا شروع و به کجا ختم کنم. شمار فریادهای دردآلود زنان در خاطرم نیست، اما تا می خواهی زائو در زایشگاه بود و زائوی های دیگری در راه. این حکایت کار همه روزه ماماهاست.

 

فهمیدن زمان زایمان

 

ماما باید هر لحظه و هر ثانیه همه این زنانی را که از شدت درد زایمان به خود می پیچند، فریاد می زنند، آه و ناله می کشند، به زمین و زمان چنگ می زنند و گاهی حتی ناسزا می گویند با صبر و بردباری و آرامشی که لازمه شغل اوست با تمام وجود دریابد.
کاری طاقت فرسا. کاری سخت و سراسر استرس.
اتاقی که از درد فریاد می زند
زایشگاه حتی روز مامایی هم تعطیل نیست. اصلاً زایشگاه هیچوقت تعطیل نمی ماند. ما هم در یکی از همین روزهای سبز اردیبهشت ماه که به نام زیبای « روز جهانی مامایی» نامیده شده است، به زایشگاهی سبز با ماماهایی سبزپوشش در یکی از محله های جنوبی شهر تهران قدم می گذاریم.

 

اینجا « زایشگاه مریم» واقع در خیابان شوش تهران است. اینجا همه نگاه ها معنای واقعی انتظار را تداعی می کند چه پدران و همراهانی که در بیرون زایشگاه انتظار تولد فرزند یا عزیزشان را می کشند. چه آنهایی که در داخل زایشگاه به عنوان پزشک، ماما، پرستار یا بهیار و بیش از همه مادرانی که بی صبرانه درد را با تمام وجودشان حس می کنند همه و همه انتظار تولد نوزادی را می کشند.
زنگ زایشگاه را که می زنیم یکی از همین ماماهای مهربان به تصور اینکه دوباره زائویی وارد زایشگاه شده با کیسه لباسی وکیوم شده که شامل روپوش، کلاه و سایر وسایل مورد نیاز بیمار است به پیشوازمان می آید.
« روزت مبارک ماما» این جمله ای است که باید در این روز هر مامایی را که می بینیم تکرار کنیم.
ماما همین که متوجه حضور خبرنگاری آن هم در این روز در زایشگاه می شود با خوش رویی تمام راهنمایی مان می کند تا وارد زایشگاه شویم.

 

زایشگاه از دو اتاق اصلی با عنوان اتاق درد و اتاق زایمان تشکیل شده و پیوسته به اتاق عمل و بخش نوزادان است. محلی که حتی در واپسین ساعت های یک صبح بهاری هم فعال و پرکار آمادگی پذیرش زنان زائویی را دارد که هر لحظه امکان ورودشان به این بخش است.
« اتاق درد» با هفت زائویی که روی تخت های آن بستری شده اند و هر لحظه درد تازه ای را تجربه می کنند و گاه فریادهایشان تا عمق دیوارهای سفید اتاق را هم می لرزاند برای من که به عنوان تازه واردی به این بخش پاگذاشته ام قدری ناما نوس باشد، اما برای ماما این سمفونی درد که تا عمق وجود من را می لرزاند همیشه آشناست.

 

همین باعث می شود در حالی که می لرزم کف دست هایم را روی گوشم گذاشته و بی اختیار به ستون دیوار تکیه دهم، اما نگاه آرام بخش مامایی که در کنارم ایستاده مرا از این عالم تردید و دلواپسی بیرون می آورد و فوراً راست می ایستم و درحالی که احساس می کنم جمجمه ام به حداکثر ابعاد خودش رسیده به سمت بیماری که بیش از همه بی تابی می کند کشیده می شوم.
فاطمه زنی جوان و زیباست که با وجود ۲۱ سال سن انتظار تولد اولین فرزندش را می کشد. او همین که می فهمد خبرنگاری کنارش ایستاده و از او دلجویی می کند در حالی که اشک بی امان از چشمانش جاریست می گوید: فقط به خانم های ماما بگویید مرا زودتر از این درد خلاص کنند.

 

کنار او هم زن دیگری بستری است که از ساعت ۵ صبح درد را با تمام وجودش به جان خریده و حال که ثانیه های درد شتاب بیشتری به خود می گیرند بی اختیار گاهی می ایستد، گاهی راه می رود و گاهی دراز می کشد و می خزد و در همه این حالت ها آنچه که او را رها نمی کند ناله و فریاد و درد است.
او با بی طاقتی زیاد از من می پرسد: پس کی پسرم به دنیا می آید؟!
و من در حالی که دست و پایم را گم کرده ام با نگاهی جست وجوگر به مامایی که در کنارم ایستاده نگاه می کنم و او برای دلخوشی این زن بی تاب آرام دستی به پیشانی زن می کشد و عرق سرد او را پاک می کند و می گوید: به زودی… اما در جواب نگاه پرسش گر من در گوشم زمزمه می کند: او باید حداقل ۴ ساعت دیگر این درد را تحمل کند!
به خوبی پی می برم که ماما حتی با نگاهش هم می تواند زمان و موعد دقیق زایمان را تشخیص دهد و حدس بزند.

 

ماما عاشق شغلش است…

 

« ماما با بندبند انگشتان دستش، نحوه ضربان قلب و حرکات جنین و نیز میزان فشار و درد زائو را به دقت تحت کنترل دارد و هر لحظه می تواند زمان دقیق زایمان را دریابد.» این را مژگان اصغری ماما و مسئول بخش زایشگاه مریم که خود ۱۴سال سابقه کار در این حرفه را دارد می گوید.
او تصریح می کند: استرس و فشار کاری ماماها چه آنهایی که در مطب ها یا درمانگاه ها کار می کنند و چه آنهایی که در زایشگاه ها مشغول فعالیت هستند بسیار بالاست.

 

موعد تولد نوزادی فرا می رسد

 

بالاخره موعد تولد نوزادی فرا می رسد و باز هم این ماماست که زائو را تا تخت زایمان همراهی می کند.
« ماما از لحظه ورود زائو به زایشگاه و کنترل فشار و شدت دردهای او تا زمانی که درد زایمان به حد اعلای خود می رسد باید تمامی این مراحل را تحت کنترل داشته باشد و هر ۱۵ دقیقه ضربان قلب جنین را کنترل کند.» این جمله را شراره جمشیدی یکی از کارشناسان مامایی که در حال ضربانگیری قلب جنین زائوهاست می گوید.
اصغری به عنوان مسئول بخش می گوید: یکی از فشارها و استرس های شغلی که پیوسته ماماها با آن روبه رو هستند لحظه ای است که همه زائوها به فاصله چند دقیقه با هم موعد تولد نوزادشان فرا می رسد. این در حالیست که براساس قوانین موجود باید بالای هر زایمانی یک پزشک حضور داشته و نوزاد را بگیرد. اما با وجود تنها یک پزشک و حجم بالای کار عملاً نمی توان انتظار داشت که تمامی زایمان ها به وسیله پزشک انجام شود، از این رو ماما نیز وارد عمل شده و نوزاد را می گیرد و زایمان را انجام می دهد.

 

حالا درد از آستانه تحمل هم خارج می شود و لحظه نهایی تولد نوزادی فرا می رسد.
بوی خون، بوی تعفن، بوی دارو، ضدعفونی کننده همه و همه درهم می آمیزند و ماما بی آنکه لحظه ای درنگ کند، بند نافی را که واسطه پیوند نوزاد و مادر است و دست کم چند سانتی متر بلندی دارد نشانه گرفته و به فاصله حدود ۳ تا ۵ سانتی متر می برد.
نفس من هم گویی همانند نفس نوزاد در سینه حبس شده و با ضربه آرام دست ماما به پشت سینه نوزاد به دمیدن می افتد.

 

به گمانم او همه این کارها را با حالتی طبیعی و عادی انجام می دهد اما از آه بلندی که می کشد به خوبی می توان سختی کاری را که متقبل شده است دریافت، گرچه ماما خم به ابرو نمی آورد.
لابد او به این لحظه های سرشار از درد و اضطراب و استرس شغلی عادت کرده است.
شهلا کاظم خانی که بیش از ۱۱ سال سابقه کار در حرفه مامایی را دارد در مورد آلودگی های عفونی که ماماها در محیط های کاریشان با آن روبه رو هستند با اشاره به یکی از تجربیات شخصی اش در این زمینه می گوید: در شهرستانی که قبلاً شاغل بودم زائویی مراجعه کرد که مبتلا به HIV مثبت (ایدز) بود و خودم زایمان او را انجام دادم. به طور کلی برای ماماها فرقی میان زائویی که مبتلا به یک بیماری عفونی است یا زائویی که سالم است نیست. چون ما از نظر انسانی موظفیم هر دوی آنها را تحت پوشش بگیریم و زایمانشان را انجام دهیم اما همواره این دغدغه شغلی با ماست که نکند مبتلا به یک بیماری عفونی خطرناک شویم.

 

امروزه مامایی دانشی است که بر مشاهده،‌ آموزش، پیشگیری، تحقیق، تشخیص و درمان استوار شده است. رشته مامایی علاقه، صبر و حوصله بسیار بالا می‌خواهد چون یک خانم در حال زایمان شرایط بسیار حساسی دارد و بسیاری از حرفها یا حرکاتش در اختیار خودش نیست و یک ماما باید در حد امکان با صبر و حوصله بسیار به او آرامش و قوت قلب بدهد؛ اگر کسی بدنبال این رشته است باید این ویژگی ها را داشته باشد.